روزی نمی رود که به یاد گذشته ها
در ظلمات ملال نگریم به حال خویش
یک دم نمی شود که به یاد جوانی ام
از فرط رنج سر ببرم زیر بال خویش

نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
برون کن زسر باد وخیره را
چوتو خود کنی اختر خویش را بد
مدار از فلک چشم نیک اختری را

 


با سلام حضور دوستان همیشگی ام
با شعری بسیار قشنگ از معین به نام گذشته ، پستم رو آپ می کنم


مخور غم گذشته ، گذشته ها گذشته
هرگز به غصه خوردن ، گذشته بر نگشته
به فکر آینده باش ، دلشاد و سر زنده باش
به انتظار طلعت خورشید تابنده باش
عمر کمه صفا کن ، رنج وغم رو رها کن
اگه نباشه دریا ، به قطره اکتفا کن
عمر کمه صفا کن ، گذشته رو رها کن
اگه نباشه دریا ، به قطره اکتفا کن

قسمت تو همین بوده ، که برسرت گذشته
نکن گلایه از فلک ، این کار سرنوشته
قسمت تو همین بوده ، که برسرت گذشته
نکن گلایه از فلک ، این کار سرنوشته
عمر کمه صفا کن ، رنج وغم رو رها کن
اگه نباشه دریا ، به قطره اکتفا کن
عمر کمه صفا کن ، گذشته رو رها کن
اگه نباشه دریا ، به قطره اکتفا کن

 

زندگی شاداست ، غمگینش مکن
عمر گران می گذرد ، خواهی نخواهی
سعی برآن کن نرود ، رو به تباهی
مطلب دل را طلب است ، سوی خدا کن
زانکه بود رحمت او لایتناهی
عمر کمه صفا کن ، رنج وغم رو رها کن
اگه نباشه دریا ، به قطره اکتفا کن
عمر کمه صفا کن ، گذشته رو رها کن
اگه نباشه دریا ، به قطره اکتفا کن
به قطره اکتفا کن


شمع دانی به دم مرگ به پروانه چه گفت
گفت: ای عاشق دیوانه فراموش شوی
سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد
گفت: طولی نکشد تو نیز خاموش شوی

 



موضوعات مرتبط: قلب شکسته

چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۶ | | ( م ح م د ) |